آرمان امانی
جنسیت | وضعیت | تاریخ تولد | تاریخ مرگ | محل تولد | محل مرگ | سن | اشتغال |
---|---|---|---|---|---|---|---|
مرد/پسر | شهید | ۱۴ تیر ۱۳۷۸ | ۲۶ آبان ۱۳۹۸ | مسجد سلیمان | نجف آباد، اصفهان | ۲۰ | در جستجوی کار |
من #آرمان_امانی هستم. من در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۹۸ کشته شدم. بیست سالم بود، متولد ۱۴ تیر ۱۳۷۸. زاده مسجد سلیمان و ساکن یزدانشهر نجف آباد اصفهان بودم. تازه خدمت سربازیم تموم شده بود و دنبال کار میگشتم. مودب و آروم بودم، تازه عاشق شده بودم.
اعتراضات آبان ۹۸ به خاطر گرانی بنزین در جریان بود. شب ۲۶ آبان در نجف آباداصفهان، از خونه بیرون رفتم که داروهای پدرمو بخرم. با دوستم #محمد_پور_پیر_علی که یار و همنشین صمیمی من بود به طرف داروخانه رفتیم، توی مسیرمون به تجمع مردم معترض برخورد کردیم. صدای تیراندازی میومد، مامورای سرکوبگر داشتن به سمت مردم با سلاح جنگی شلیک میکردن. ناگهان گلوله ای به دوستم برخورد کرد و اون افتاد زمین، من سراسیمه به کمک دوستم رفتم ولی به خودمم شلیک کردن که به کمرم اصابت کرد وقتی که خواستم فرار کنم یه گلوله به سرم شلیک شد و نقش بر زمین شدم و در دم جان دادم.
مردم جنازه منو به بیمارستان منتقل کردن. خانوادم وقتی دیدن خونه برنگشتم همه جا رو جستجو کردن و وقتی از کشته شدنم با خبر شدن و جسدمو پیدا کردن، مامورای امنیتی جنازه رو بهشون تحویل ندادن به این بهانه که باید درباره کشته شدنم تحقیق کنن. اونا به خانوادم گفتن باید تا نتیجه تحقیقات صبر کنن و فقط به یه شرط جنازه رو تحویل میدن که پدرم تعهد بده که از هیچکس شکایتی نداره و هیچگونه اعتراضی هم به مرگ من نداره!!!
خانوادم که تحت فشار روحی بسیار شدیدی بودن به ناچار تعهد دادن و ماموری امنیتی گفتن برید ما خودمون به زودی جنازه رو براتون میاریم.
۹ روز از کشته شدن من گذشت. خانوادم در شهر پدریم، مسجدسلیمان، مراسم سوم و هفتم گرفته بودن که در تاریخ ۴ آذر ساعت ۱۱ شب چند مامور امنیتی جسد منو به درب منزل آوردن و گفتن: کمتر از ده نفر از اقوام درجه یک بیاین و در سکوت کامل جسد رو دفن کنین!! چند نفر از خانوادم رفتن و در سکوت کامل منو در زادگاهم مظلومانه به خاک سپردن.
چند روز بعد از خاکسپاری مراسم بزرگی برام گرفتن. پدر و مادرم گفتن از کسی شکایتی ندارن و فقط قاتل منو به خدا واگذار کردن.
امروز ۱۴ تیر ۱۴۰۲ روز تولدمه، اگه زنده بودم شمع ۲۴ سالگیمو فوت میکردم ولی جنایتکارای حکومت نگذاشتند. منو در اوج جوانی با هزاران آرزو در حالی که تازه میخواستم عشق رو مزه مزه کنم دفن کردند. نام من آرمان و بختم نامراد نامرادی چون من از مادر نزاد سرنوشت نام مرا، ماتم نوشت روزگارانِ مرا با غم نوشت روزگار با من سر یاری نداشت بخت من چشمش به بیداری نداشت شادی دنیا نصیب من نشد دست اقبال هم طبیب من نشد.
بیوگرافی توسط @LoabatK